موضوع: اهميّت و جايگاه وزن در کلام عرب
استاد راهنما: حجة الاسلام و المسلمين استاد گرانقدر حاج آقاي مظلومي
محقق : سيد حسين حسيني
فهرست
فصل اول: معرفي...................................................................................
بخش اول/ اجمالي از وزن........................................................................
معنا و خصوصيات کلمهي وزن...................................................................
وزن در ثلاثي مزيد..................................................................................
تعريف وزن............................................................................................
تعريف علم صرف....................................................................................
بخش دوم: قواعد وزن.............................................................................
قاعدهي اول..........................................................................................
قاعدهي دوم.........................................................................................
قاعدهي سوم........................................................................................
قاعدهي چهارم......................................................................................
قاعدهي پنجم........................................................................................
قاعدهي ششم.....................................................................................
بخش سوم/ نکات وزن.............................................................................
نکات وزن.............................................................................................
فصل دوم:
بخش اول/ اهميّت وزن در کلام عرب...........................................................
بررسي وزن..........................................................................................
ويژگي ابواب..........................................................................................
باب فعل يفعل و فعل يفعل.......................................................................
باب فعل يفعل.......................................................................................
باب فعل يفعل.......................................................................................
باب فعل يفعل.......................................................................................
باب فعل يفعل.......................................................................................
ويژگي بابها از نظر صرف الحديث..............................................................
باب فعل...............................................................................................
باب فعل...............................................................................................
باب فعل...............................................................................................
بخش دوم/ مصاديق................................................................................
شرايط اجرا قاعده..................................................................................
همزه وصل و قطع..................................................................................
همزه وصل و قطع از ديدگاه صرف الحديث....................................................
همزهي وصل........................................................................................
همزهي قطع.........................................................................................
وزن در تفسير........................................................................................
وزن در فقه...........................................................................................
وزن در حديث و تاريخ ..............................................................................
خلاصه.................................................................................................
تقديم به ساخت مقدس حضرت صاحب الزمان (عج) «اهل بيت (ع) و خادمان اسلام بالجمله اساتيد گرانقدر و پدر و مادر زحتمکشم»
تقدير:
از حضرت ولي عصر «عج» روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء
و سربازان ايشان، اساتيد محترم و تمامي کساني که اسلام را ياري مينمايند و در خط اسلامند» و پدر و مادر گرانقدرم
بسمه تعالي
با عرض سلام و ادب به پيشگاه حضرت ولي عصر (عج)
تحقيقي که هم اکنون مشاهده ميفرمائيد با هدف رشد و تعالي انتخاب شده است «إن شاء الله تعالي»
و هدف اصلي اين تحقيق بررسي موارد فقه و حديث و تفسير و تاريخ است و اهميّت وزن نزد عرب که در ابتداي امر با کمبود و نبود منابع تحقيق براي برخي موارد همراه بوده است.
و به علت کمبود منابع مربوطه و کمبود مطالب، با استاد گرانقدر حاج آقاي مظلومي مشاورهاي به عمل آمد که ايشان جزوهي سر الاوزان را معرفي کردند شايد گره از کار ما بگشايد که همينطور شد. و نظر ما را دگرگون کرد. و هدف ما که چيز ديگري بود به بررسي آن در فقه و تفسير (کاملاً مختصر) پرداختيم.
در واقع امر وقتي که ما در تحقيق خود به معرفي کلمهي وزن ميپردازيم و مشتقات آن را بيان مينمائيم در واقع داريم قواعد وزن و نکات آن را يادآوري مينماييم.
از ويژگيهاي برجستهي اين تحقيق اين است که از آيات قرآن شريف استفاده شده است. اميد است که اين ناقابل مورد قبول حضرت صاحب امر (عج) قرار گيرد.
و بعد از تکميل اين تحقيق به خدمت حضرت استاد مظلومي (دامت برکاته) رسيديم و ايشان نکاتي بيان فرمودند که نظرمان دگرگون کرده و دست به تکميل تحقيق با موضوع اصلي آن نموديم. اميدواريم که همهي ما از سربازان واقعي حضرت صاحب الزمان قرار بگيريم «والسلام»
التماس دعا
بسمه تعالي
وزن
معناي وزن= به معني ميزان و سنجش است که اين آيهي شريفه به معناي وزن اشاره دارد:
آيه شريفه: « وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَق» در آن روز سنجش اعمال
درست است. اعراف/7
خصوصيات وزن:
وزن از آن مواردي است که به صورت سماعي قاعدهي خصوصي اول مثال بر روي آن انجام ميگيرد. قاعدهاي که اگر مصدر مثال واوي بر وزن فعل بود تبديل به علة ميگردد. وزن زنة
يوزن طبق قاعدهي دوم خصوصي مثال در وزن يوزن بر وزن فعل يفعل ميشود يزن که يزن بر وزن يفعل ميباشد.
وزن در ثلاثي مزيد باب تفاعل: توازن يتوازن توازن
که معناي فعل ماضي، صيغهي اول توازن توازن توازن الشيئان: برابر و هم سنگ شدند (معناي ثلاثي مجرد)
باب مفاعلة: وازن يوازن موازنه
که معناي فعل ماضي، صيغه اول موازنه وازن: برابر کرد (ميان آن دو را) ؟؟؟ ثلاثي مجرد
باب افتعال: اتزن يتزن اتزان
که معناي فعل ماضي، صيغه اول: اتزن الشيئي: به سنجش گرفت آن را (تعديه)
تعريف وزن در صرف ساده:*
براي اين که حروف اصلي کلمه از حروف زائد مشخص شود ف ع ل را به جاي حروف اصلي قرار ميدهيم و حروف زائد (اگر بود) در وزن تکرار ميکنيم.
تعريف موازنه در علوم العربية:**
هر صيغهاي اصل و ماده دارد و حروفي بر آن اصل زياد شده است. اصل و مادهي هر صيغهاي را حروف اصلي مينامند، و آنچه زياد شده را حروف زائد گويند. و ميزان در شناساندن حروف اصلي از حروف زياد، ف. ع.ل را قرار داده اند. پس هر صيغهاي که بخواهند حروف اصلي از حروف زياده را تميز دهند به جاي حروف اصلي ف.ع.ل آورند و حروف زياده را اگر باشد به حال خود گذارند و اين عمل را موازنه نامند. مثلاً گويند فلان کلمه بر وزن فلان است.
نتيجه از تعاريف:
وزن وسيلهاي براي تشخيص حروف اصلي از حروف زائد است
نکته:
کلمهي مورد سنجش را موزون و کلمهاي که ف.ع.ل. را دارد ميزان گويند.
موزون در آيه شريفه: « وَ أَنْبَتْنا فيها مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ» و از هر چيز سنجيده اي را رويانديم مثال قرآني کلمهي ميزان بر وزن ؟:
وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ بِالْقِسْطِ و پيمانه و ترازو را به عدالت تمام پيمانه کنيد.
تعداد حروف زائد فقط 10 تاست که آن سالتمو فيها ميباشد يعني اگر در کلمهاي حروف زائد بود، آن حروف غير از اينها نيست. پس حروفي مثل: ک، ح و … هيچ گاه زائد واقع نميشوند هر چند ممکن است سالتمونيها، اصل واقع شوند.
تعريف علم صرف در صرف ساده:
علمي است که ميآموزد چگونه کلمات را به صورتهاي مختلفي در بياوريم تا معاني مختلفي از آنها بدست آوريم.
تعريف علم صرف در علوم العربية:
علمي است که به سبب آن، بنا و ساختمان هر کلمهاي از کلمات لغت عرب شناخته ميشود.
نتيجه
تغيير دادن کلماتي به صورتهاي ديگر بدون دانستن وزن آن ممکن نيست. يعني براي صرف کردن لازم است وزن و قواعد وزني را بدانيم
قواعد وزن
قاعدهي اول:
در مقابل حروف اصلي به ترتيب ف.ع.ل قرار ميدهيم و در صورت رباعي و يا ؟؟؟ بودن کلمهي لام الفعل را تکرار ميکنيم
بنابراين ما در ثلاثي يک لام، در رباعي دو لام و در ؟؟؟ سه لام داريم
ثلاثي: ضرب فعل
رباعي: زلزل فعلل
؟؟: قز عمل ففعلل
مثال قرآني زلزل بر وزن فعلل
ْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظيمٌ
چرا که زلزلهي رستاخيز امري هولناک است
قاعدهي دوم
اگر در کلمهاي حرف زائد بود، چنانچه اين حرف زائد تکرار حرف اصلي باشد در وزن نيز حرفي که مقابل حرف تکرار شده قرار م يگيرد تکرار ميشود.
مثل سلع فعل
در غير اين صورت حرف زائد در وزن آورده ميشود.
مثل عالم فاعل
قاعدهي سوم
وزن کلمه در اعراب تابع کلمه است. ضرب فعل. مگر در قواعد اعلال و قلبي و ادغام که به ما قبل بر ميگرديم. مثل: قال فعل
قاعدهي چهارم
4-1 اگر در کلمهاي حرف مشدد بود و هر دو اصلب بودند وزن بودن حرف مشدد ميآيد.
مثل مد فعل
مثال قرآني:
و هو الذي مد الارض و جعل فيها رواسي و انهرا
و اوست کسي که زمين را گستراند و در آن کوهها و رودها نهادو
4-2: اگر در کلمهاي حرف مشدد بود و هر دو زائد بودند وزن داراي حرف مشدد است و حرف زائد مشدد عينا ميآيد. مثل اجلواز افعوال
4-3: اگر در کلمهاي حرف مشدد بود که يکي اصلي و ديگري زائد بود اگر علم به اصلي و زائد بودن حروف بود وزن بدون حروف مشدد ميآيد.
مثل سيد فيعل
4-4: اگر در کلمهاي حرف مشدد بود و علم به اصلي و زائد بودن حروف نبود وزن داراي حرف مشدد است.
مثل: سلم فعل
مثال قرآني براي کلمه سلم بر وزن فعل
ولکن الله سلم ولي خدا شما را به سلامت داشت.
قاعده چهارم
اگر در کلمهاي حرف مشدد بود
اگر هر دو اصلي بودند وزن بدون حرف مشدد ميآيد
مثل مدفعل
اگر هر دو زائد بودند در وزن حرف زائد مشدد است و عيناً ميآيد مثل: اجلواز افعوال
يکي اصلي و ديگري زائد است ميدانيم کدام اصلي و کدام زائد است: وزن بدون حرف مشدد ميآيد مثل: سيد فيعل
نمي دانيم کدام اصلي و کدام زائد است: وزن داراي حرف مشدد است مثل: سلم فعل
قاعدهي پنجم
اگر برخي حروف کلمه، حذف شد مثل قواعد اعلال، از وزن هم حرف مقابل آن حذف ميشود.
مثل ق (که امروتي است) ع قل فل
مثال قرآني کله ق بر وزن ع
واغفر للذين تابوا و اتبعوا سبيلک و قمم عذاب الجحيم
کساني که توبه کرده و راه تو را دنبال کرده اند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار
مثال قرآني کلهي قل بر وزن فل
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
بگو او خدايي يگانه است
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ
بگو پناه ميبرم به پروردگار سپيده دم
قاعدهي ششم
اگر در قلب مکاني که در کلمهاي واقع شده و ترتيب حروف به هم خورد در وزن هم به همانگونه ترتيب ف.ع.ل به هم ميخورد.
مثل: جاه (وجه) عفل
نکات اصلي وزن
1. در موازنهي صرفي بايد تعداد حروف ميزان و موزون يکي باشد.
مثل باطل که چهار حرف دارد (موزون) بر وزن فاعل (ميزان) است که اين چهار حرف دارد.
2. حروف اصلي در موزون مقابل ف.ع.ل در ميزان باشد.
مثل يضرب بر وزن يفعل
3. حروف زياده هر چه در موزون است در ميزان هم آمده باشد.
مثال يضربان (سه حرف زائد دارد) بر وزن يفعلان (سه حرف زائد دارد)
مگر در زماني که حروف زائد تکرار حروف اصلي باشد که حروف زائد به صورت حروف اصلي ميزان ميآيد. مثل سلم (که يک حرف زائد دارد) بر وزن فعل (که گذشت)
4. هر حرفي در موزون هر چه از حرکت و سکون دارد همان، در ميزان گذارده شود.
مثل يسمع بر وزن يفعل
مثال قرآني:
ُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ
اين چنين خداوند حق و باطل را مثل ميزند.
فايدهي دانستن وزن کلمات
فايدهي دانستن وزن کلمات، تشخيص حروف است که به اين وسيله ميتوان نوع و بنا را تشخيص داد.
وزن در
• تفسير
• فقه
• تاريخ
• حديث
بررسي وزن
ما وزن را از دو جهت مورد بررسي قرار ميدهيم: 1- اهميّت و جايگاه وزن در کلام عرب 2- مصداق، يعني اگر امر دائر شود بين وزن و قاعده عرب کدامين را و به چه ؟؟ قبول ميکند.
انتظار ميرود پس از مطالعهي اين نوشته به سوالات زير پاسخ داده شود: 1- وزن از چه جايگاهي نزد عرب برخوردار است، عرب چگونه مفهوم خود را به مخاطبش ميرساند، ابتدا کلمه بوده است يا وزن، علت سماعي بودن برخي از مشتقات چيست؟ فلسفهي مشتقات چيست؟
انسان براي تکلم کلمه ميسازد و کلمه هم از حروفي تشکيل شده است عرب براي اين که بخواهد مفهوم مورد نظر خود را به مخاطبش برساند حروفي را در نظر گرفته و قوالبي را تشکيل داده است. و حروف را در درون آن قالبها قرار داده است. مثلاً او قصه مصدر نموده، حروف ع ل م را در قالبي به نام فعل قرار داده است. و مصدر علم يعلم ساخته شده که علم است که اين از اهميّتهاي وزن نزد عرب است. وزن از آن چنان اهميتي نزد عرب برخوردار است که او براي بيان يک فعلي قالبي براي آن ميسازد و پا را از مصدر فراتر مينهد و فعلي ميسازد که دلالت بر زمان و تعداد افراد نيز بکند. مثل ع ل م را در قالب فعل قرار داده و علم (؟؟ آن را) ساخته است. و حروفي را که به اصطلاح زائد هستند اما انقلاب معناي بزرگي را ايجاد ميکنند را بر سر برخي کلمات آورد و حالات مختلفي را ساخت. مثلاً با آوردن حروف مضارعه بر سر فعل ماضي لفظ و معناي آن را به وسيله حروف زائد تغيير و گسترش داد. و معناي حال و مستقبل ساخته. مثال علم را يعلم کرده و معناي ماضي تبديل به مضارع گشته و ع ل م را در اصل در قالب يفعل قرار داده است و …
سپس او براي ساختن ساير مقصودهاي خود قوالب ديگري اختيار کرد مثلاً قالبي ساخت که دلالت بر صفته حدف و ؟؟ با هم کند. او مثلاً ع ل م را در قالب فاعل قرار داد و عالم را ساخت و مواردي نظير اين در کل هر قالب و هر وزني صرفاً براي رساندن معناي مشخص و مورد نظر ساخته شده است که اين معنا را در قالب ديگري نميتوان رساند. مثلاً معنايي که قالب اسم فاعل ميدهد را نميتوان در قالب اسم مفعول رساند. زيرا هر قالب معناي خاص خودش را دارد و اين نکتهي بسيار مهمي است در واقع هر گاه از ما خواسته ميشود که اسم فاعل، اسم مفعول، صفته مشبهه و … را توضيح دهيم و ما وقتي براي اسم فاعل ميگوييم که صفت ؟؟ و حدث است مانند زماني که ما عالم را از لحاظ صرفي و ؟؟؟ ؟؟بيان ميکنيم در واقع داريم قالب ؟؟؟ را يعني قالب فاعل را توضيح ميدهيم.
حال جاي طرح سوال است و آن اين که اسم فاعل، اسم مفعول و … را چگونه ساخته و از چه قاعدهاي در ابتداء پيروي نموده است و مصادر که سماعي اند عرب چگونه بدون قاعده آنها را ساخته است حالا که قاعدهاي براي مصادر ثلاثي مجرد نيست، سوال اول در طول متن پاسخ داده خواهد شد. اما در مصادر هر چند قاعدهاي براي آنها ذکر نشده است اما اين دليل نميشو عربها هر کلمهاي را که خواستند به عنوان مصدر در نظر بگيرند نه، اينگنه نيست. مثلاً نميتوان گفت به علت عدم وجود قاعدهي من از علم ارادهي مصدر نمودم، اين حرف اشتباه است هر چند مصادر سماعي اند اما براي ساختن مصادر دامنهي محدودي وجود دارد که نميتوان از حد آن تجاوز نمود مگر موارد بسيار شان اگر باشد عرب مصدري ميسازد که طبق آن دامنه است. مثلاً مصدر غالبي رنگها بر وزن فعلة است يا مصدر غالبي حرفه و تجارة بر وزن فعالة ميباشد و مصادري از اين قبيل که اين موارد را در ص 209 و 208 صرف ساده بيان نموده است. و همچنين است. که موارد غالبي بيان گشته است فعل طبق ويژگي هايي که دارد مثلاً وزن و لازم و متعدي بودن، دلالت بر مرض نمودن، دلالت بر حرفه، سير و انتقال و … داراي مصادر غالبي طبق آن دامنهي محدودش است و اين شامل ساير مباحث سماعي مثل مبالغه ميشود. اما اگر کلماتي بيان شود که خارج از دامنه و محدوده است و در دامنهي اسم مبالغه عرب وجود ندارد ما آن کلمه را کنار ميگذاريم مثلاً کلمه ايگفته شود متروک، که عرب آن را استعمال نکرده و در محدودهي اسم مبالغه نيست آن را ردع ميکنيم مساله دوم اين که آيا عرب ابتدا وزن را مشخص کرده است يا اول کلمهاي را ساخته و بعد براي آن وزني در نظر گرفته است؟ تقدم و تاخر با کدامين است؟
در جواب ميگوييم که عرب در ابتدا براي انتقال مفهومي، کلمهاي را بيان نموده است و بقيه را طبق ويژگي مشابهي که دارد طبق آن غالب ساخته است. مثلاً ابتدا کلمهي عالم را ساخت و براي آن وزني در نظر گرفت که فاعل است و بقيه را طبق آن وزن ساخت و ثلاثي مجردها را هنگامي که قصه اسم فاعل نمود طبق آن ساخت. يا مثلاً ميخواسته بگويد رفت از کلمهي ذهب استفاده نمود و براي آن وزن و قالبي را در نظر گرفت که قالب ذهب «يذهب» را ويژگي هايي براي آن ذکر کرد و فقط افعالي را در آن قالب قرار داد که چنين ويژگي هايي داشتند که اکنون ويژگيهاي ابواب را در ثلاثي مجرد بيان مينماييم.
ويژگي ابواب
1و2) باب فعل يفعل و فعل يفعل
بيشتر افعال ثلاثي مجرد از اين دو باب است و بسياري از مصادر در هر دو باب وارد ميشود ولي همهي آنها اين گونه نيستند. مانند: فسق يفسق و فسق يفسق، فسقاً/ فسوقاً (از راه در شدن)
نفر ينفر و نفر ينفر، نفاراً/ نفوراً (دوري جستن)
3) باب فعل يفعل: (با فتح العين ماضي)
هر فعلي که در اين باب است عين الفعل يا لام الفعلش حرف حلق است ک در اين شرايط فاء الفعل مطرح نيست. مانند: سئال يسال (پرسش کردن) ذهب يذهب (رفتن)
ولي يک مورد استثناء شده است که آن ابي يابي است که عين الفعل يا لام الفعلش حرف حلق نيست. ولي در اين باب است که در کتب لغت هم ذکر شده است.
ولي ممکن است برخي از اين اقسام از دو باب يا سه باب آمده باشند و ممکن است عين الفعل يا لام الفعلش حرف حلق باشد ولي از باب ديگري آمده باشد. دخل يدخل
مانند سلخ يسلخ*، شعر يشعر و شعر يشعر**
4) باب فعل يفعل: (با کسر العين در ماضي)
افعال از اين باب بسيار است و بيشتر مصادري که در اين باب آمده است دلالت بر عوارض روحي و جسمي ميکند. مانند: حزن يحزن (اندوهناک شد) فرح يفرح (شاد شد)
5) باب فعل يفعل:
فعل از اين باب کمتر آمده است مانند: نعم ينعم لکن لغت فصيح در اين مثالها از باب فعل يفعل ميباشد.
6) باب فعل يفعل
از اين باب هر فعلي که آمده لازم است و اصلاً فعل متعددي در اين باب وجود ندارد. ولي در ساير ابواب هم فعل لازم آمده است و هم فعل متعدي.
اما از جهت معنا باب فعل يفعل غالباً مصادر (افعال و ؟؟)ي که از اين باب آمده است دلالت بر صفات ثابتيه ميکند. به طور کلي مصادري که از آنها صيغهي فعل اين باب بنا ميشود از جهت معنا سه قسم است.
1) مصادري که دلالت بر فعل صادر ميکنند: مانند: قتل (کشتن) اکل (خوردن)
2) مصادري که دلالت بر صفات زائل ميکند: مانند جوع (گرسنگي) شبع (سير شدن)
3) مصادري که دلالت بر صفات ثابتيه ميکند و آنها غالبا در اين باب قرار دارند. مانند: حسن يحسن (نيکو بودن) کرم يکرم (ارجمند بودن)
و برخي از افعال که از اين باب آمده از بابهاي ديگر نيز آمده است.
نکتهي کلي و مهم اين است که وزن اين بابها و مصادر آنها و معاني آنها قاعدهي کلي ندارد جز همان چند قاعده که گفته شد بلکه بايد وزن و معني و مصدر هر فعلي را به کتب لغت مراجعه نمود.
ويژگي ابواب از نظر صرف الحديث
اکنون ويژگيها و خصوصياتي که باعث شده است تا فعلي به باب مخصوصي برود را از ديدگاه صرف الحديث بيان مينماييم.
باب فعل: معنايي که ابواب آن دلالت ميکند زياد است و اسم مبالغه فقط از آن ساخته ميشود.و
باب فعل: براي معاني عرضي مثل علل (مريضي مانند سقم)، و حزن و خوشحالي و معاني رنگ، عيب و حلي. ولي گاهي اوقات به غير اين معاني دلالت ميکند.
گاهي اوقات برخي از موارد اين وزن هم مکسور العين ميشوند و هم مضموم العين، اما معنايشان تفاوتي نميکند که عبارت اند از: آدم، سمر، عجف، حمف، خرق، عجم، ؟؟
باب فعل: براي افعال ؟؟ و براي آن است و منظور از طبايع غرايز و اوصاف ذاتي مانند حسن و قبح است و مراد از آن، آنچه که جاري ميشود در مجراي فعل يعني اوصاف عرضي که محقق ميشوند در انسان و غير انسان و بعد از مدتي زائل ميشوند مانند: طهر، برع، ؟؟، ولي احتمال ميورد که حلع از اوصاف ذاتي باشد.متخصصين علم صرف براي هر يک از 6 باب رمزي قرار داده اند و علائم اختصاصي معين نموده اند که عبارتند از: م. ض. ن. ک. ح. س ميباشند.
عرب به اين موارد بسنده نکرد و اسم فاعل و اسم مفعول و … را براي انتقال مفاهيم خود کافي نديد لذا هنگامي که خواست ارادهي مبالغه نمايد مثلاً بگويد که فلاني خيلي عالم است اين خيلي عالم را در قالب نشان داد که باز هم قالب و وزن اهميتشان را در کلام عرب مشخص نمودند. مثلاً او «ع.ل.م» را در قالبي به نام فعال برد و علام را ساخت و مفهوم خيلي عالم را به مخاطب رسانيد. و اگر قصد مبالغه بيشتر بکند از «تاء» که تاء تاکيد نام دارد استفاده ميکند در قالب فعالة و مثال از اين قبيل مانند: قدوس، قدوسة، فرار، فرارة و … حال معلوم ميشود که وزن کلمه در زبان عربي حامل معني و دقائق و ظرايف معاني است در اين زبان هر وزني بار معانايي خاصي دارد که اداء آن معني با وزن ديگر مقدور نيست تسلط بر اوزان و خصوصيات و اقتدار آنها قدرت جولان خاصي به متکلم يا کاتب ميدهد تا با استخدام اوزان بر انتقال ظريفترين معاني قدرت پيدا کند.
در زبان عربي وسعت قابليت اين چنيني جهت اداء معاني جديد و لطيف استعدادي وسيع به اين زبان داده است و اين از ويژگيهاي مهم زبان عربي است. تسلط بر قواعد و اوزان کلمات و دقايق معاني، هنگام به کار گيري کلمات وقتي با انبوهي از قوالب و اوزان دقيق و بارهاي معنوي خاص و متفاوت مواجه ميشود با وسواس خاصي اوزان را به استخدام ميگيرد. و به انتخاب کلمات و تغيير و تبديل و حذف و … بي حساب و کتاب دست نميزند. مثلاً کلماتي هستتد که با کوچکترين تغييرات معناي کلمه به کلي عوض ميشود يا با معناي قبلي خود تفاوت ميکند مانند عز يعز که اگر عين الفعل مضارع مکسور باشد به معناي: عدم النظير گرديد.
اگر عين الفعل مضارع مفتوح باشد به معناي: قورت و اشتداد يافت
اگر عين الفعل مضارع مضموم باشد به معناي: غلبه و قهر کرد.
و وقتي که به خداوند کلمهي عزيز را نسبت ميدهيم احتمال اشتقاق از هر يک از سه وزن وجود دارد. زيرا خداوند هم عدم النظير يعني ليس کمثله شيئي است و هم قاهر و هم قوي.
يا مثلاً به کلمهي قانع توجه نمائيد: اگر از ؟؟ (به کسر عين الفعل) گرفته شده باشد به معناي کسي است که راضي است و خرسند است به آنچه قسمت اوست ولي گر از قنع به فتح عين الفعل گرفته شده باشد به معناي درخواست کننده وسائل (فقير) است. يا اگر کلمهاي را مفتوح العين بخوانيم يا مکسور العين معناي آن فرق ميکند. مثلاً به فتح يا نصب خواندن معتمد که تفاوتي که ايجاد ميکند بين فاعليت و مفعوليت است.
برخي از بزرگان در ذيل آيهي شريفه 9 سوره مبارکه بقره يُخَادِعُونَ اللّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا …» مينويسند:
اگر ميفرمود يخدعون الله يعني خدا را فريب ميدهند ولي خداوند را نميتوان فريب داد و لذا ميفرمايد: يخادعون الله … يعني با خداوند (جل جلاله) مخادعة ميکنند مخادعة از باب مفاعلة است که يکي از معاني آن اين است که آنها در صدد خدعه به خداوند بر ميآيند يعني در مقام آن هستند که به خدا نيرنگ کنند. ولي علوم العربيه ميگويد: مخادعه ميکنند خداوند (جل جلاله) و مومنان را، مخادعة از خدعه است و خدعة آن است که کسي پنهاني بخواهد به کسي ضرري برساند يا مانع خيرش شود، اين آيه دربارهي منافقان است آنان ميخواستند نسبت به خداوند جل جلاله و مومنان چنان کنند ولي خداوند منع ميکرد و نميگذاشت خواستهي آنان عملي شود.
مثالي ديگر براي بيان اهميت وزن
به کلمه خضه توجه فرماييد در مثال به جاي کلمهي خضر الشجرة في المسجد زماني که قصد ما از الشجرة فاعل خضر باشد را هيچ گاه به جاي چنين کلمهاي خضر الشجرة في المسجد قرار نميدهند. در مثال دوم چون خضر به باب تفعيل رفته است معناي تعديه ميدهد که مفعول به ميخواهد و آن الشجرة است در اين صورت الشجرة ديگر فاعل نيست و فاعل خضر وجود ندارد اگر قصد ما از الشجرة فاعل بودن باشد در مثال دوم ديگر هدف ما تحقق نمييابد و قالب فعل معناي فعل را به هم ميريزد. ريزد ميبينيم حروف زايدهاي که در لفظ زائده هستند و از حروف اصلي کلمه نيستند ولي تفاوتهاي عظيمي در معنا ايجاد ميکنند که در فقه و تفسير و تاريخ و حديث و … قابل احساس است. وقتي که ما اهميّت وزن را در فقه و تفسير بررسي ميکنيم همه به اهميّت وزن بر ميگردد.
مصداق: اگر امر دائر شود بين وزن و قاعده
اميد است پس از مطالعه اين قسمت از تحقيق سوالات زير پاسخ داده شود
1) چرا برخي کلماتي که واجد شرايط اجراي قاعده هستند از لحاظ لفظي از قاعده مستثني ميشوند؟
2) قواعد و نکات وزن کدام است؟
3) چرا در دو کلمهاي که هر دو واجد شرايط اجراي قاعده هستند بر يکي اجرا ميشود و بر ديگري اجرا نميشود.
شرايط اجراي قاعده
1- صحيح بودن شرايط براي اجراء قاعده
2- متوجه شدن منظور متکلم توسط مخاطب بعد از اجراء قاعده
ما قواعدي را ميبينيم که صورت کلمهاي را تغيير ميدهد و آن را از حالت اوليه اش خارج ميکند.
اما شرط اجراء قاعده آن بود که گذشت. مثلاً بر روي کلمهي صحيح هيچ گاه قاعدهي اعلال اجراء نميشود.
اين شرايط مذکور از اصول کلي هستند و اگر با اجراي قاعده بر روي کلمهاي وزن و قالب کلمه طوري به هم بخورد که منظور از آن توجيه نشود عرب وزن را به دليل اهميتي که دارد (؟؟؟) حفظ ميکند و قاعده را از ردع و کنار ميگذارد مثلاً چرا ؟؟؟ با وجود اين که شرط ادغام را دارد چرا قاعده بر روي آن انجام نگرفته و اعز به نشده است؟
در جواب ميگوييم هر چند شرط اول را دارد ولي شرط دوم را ندارد و شرط اول و دوم متلازمند به همين دليل عرب به دليل جايگاه و اهميّت وزن، قاعده را ردع و وزن را حفظ نموده تا صورت کلمه طوري به هم نخورد تا متکلم نتواند مقصود خود را بيان کند.
يا مثلاً چرا در کلمهي اجود (افعل اسم تفصيل) طبق قاعدهي اول و هشتم به اجراء در نيامده است؟
در جواب ميگوييم هر چند از لحاظ لفظي اين قاعدهها توانايي اجرا شدن را دارند اما قاعده اجراء نميشود به دليل اين که وقتي مثلاً متکلم گفت: انا اجاد منک مخاطب مفهوم اجاء را متوجه نميشود، چون اجاد براي او گنگ است همانطوري که جزء استثنائات اعلال در ص141 صرف ساده واقع شده است.
و امثالي اين گونه که در مورد اعلال ميتوان به ص 141 صرف ساده مراجعه نمود … در قسمت تبصره بر قواعد اعلال … و پس چرا در قال يقول قاعده اجراء گشته با وجود اين که صورت وزن طوري به هم خورده که از حالت قبلي خارج گشته است؟
در پاسخ بايد گفت: هر چند صورت وزن به هم ميخورد اما مخاطب مفهوم متکلم را متوجه ميشود گفتيم جايگاه وزن، نزد عرب بيشتر از جايگاه قاعده نزد اوست و اگر در قال يقول هم با اجراي قاعده بر روي کلمات صورت وزن طوري به هم ميخورد که معنايي از آن برداشت نميشد مطمئناً عرب وزن را حفظ و قاعده را ردع ميکرد اما چون در قال يقول هر دو شرط موجود را دارد قاعده بر روي آن انجام گرفته است.
همانطور که اشاره شد اگر قاعده صورت وزن را طوري تغيير ميداد که معنا نميداد عرب وزن را حفظ ميکرد. از ديگر موارد استتثنائات عرب بحث همزهي قطع و همزهي وصل ميباشد:
همزهي وصل و همزهي قطع
ما دو نوع همزه داريم: يا همزه قطع است يا وصل
همزهي قطع آن همزهاي است که از حروف اصلي کلمه باشد و موقعي که در اثناء کلام واقع شود خوانده ميشود و همزهي وصل همزهاي است که از حروف زائد باشد و جزء حروف اصلي کلمه واقع نميشود، زائده است. مانند انصر که همزه به علت اين که جزء حروف اصلي نيست و زائده است در اثناء کلام مانند وانصر خوانده نميشود که به گوشهاي از نظر صرف الحديث اشاره مينماييم علت آمدن همزهي وصل ساکن بودن اول کلمه است و به علت سنگيني تلفظ کلمه يک همزه وصلي آوردند و چون در اثناء کلام واقع شد به علت متحرک بودن ما قبل نياز از همزهي وصل رفع ميشود. (به تفصيل خواهد آمد) اصلاً ميشود همزهي وصل را وقتي در اثناء کلام واقع شود ميتوان در رسم الخط نياورد.
اما چرا مواردي مانند همزهي زياده در باب افعال و امثالها در اثناء کلام خوانده ميشود با اين که زائده هستند و از حروف اصلي به شمار نميآيند وقتي در اثناء کلام واقع شدند خوانده ميشوند؟ اگر زائده است همزهي فعل انصر هم زائده است پس چرا در يکي وصل و در ديگري قطع حساب ميشود؟ وجه تمايز چيست؟
در جواب چنين سوالي ميگوييم برخي کلمات براي اين که بتوانند مقصود خود را برسانند به همان حال باقي ميمانند يا علت ديگر اين که با کلمات ديگر مشتبه نشوند و يا ميتوان آن را به حساب استعمال عرب گذاشت که مطمئناًً استعمال آن به صورت خارج از قاعده غير از موارد فوق نيست.
مثلاً امر مفرد مذکر مخاطب رجع يرجع ثلاثي مجرد را با امر مفرد مذکر مخاطب آن در ثلاثي مزيد باب افعال در نظر بگيريد همزهي هر دو زائده است اما يکي قطع ديگري وصل است … علت چيست … علت اين است که آنها هر دو همزه را به علت زائده بودن وصل بگيريم وقتي متکلم گفت انت ارجع، متکلم از کجا بداند که منظور او «ارجع»ي ثلاثي مجرد است يا ثلاثي مزيد؟ در واقع وجه افتراق اين دو همان همزهي زائدي است که قطع واقع ميشود. و تفاوت ديگري در مواردي اين چنيني ندارند پس ما مجبوريم همزه را در باب افعال قطع در نظر بگيريم.
پس دو علت هم صدق ميکند: 1- امتناع وصل بودن از جهت معنا 2- امتناع از جهت لفظ به خلاف سائرين مانند افتعال و استفعال و … که همزهي آنها وصل است زيرا:
وقتي مخاطب با کلمهاي مثل استغفر در اثناء کلام مانند و استغفر مواجه ميشود، از سين و تاء و قالب کلمه متوجه ميشود که فعل باب استفعال است.
قاعده در اين جا اجراء گشته است زيرا چنين کلماتي مورد مشابه ندارند و هم مفهوم و هم قاعده هر دو محفوظ اند
هر چند مجاز هستيم در رسم الخط همزه اينها را نياوريم.
همزهي وصل و قطع از ديدگاه صرف الحديث
اگر اول کلمه ساکن بود به اول کلمه همزهي وصل داخل ميشود و همزهي وصل ناميده ميشود زيرا در اول کلمه قرار دارد و وقتي کلمه به ما بعدش متصل باشد ميافتد و علت آمدن آن عدم حصول سخن گفتن با ابتداي به ساکن است و علت اين که اين همزه در اثناء کلام حذف ميشود رفع احتياج به آن علت بدست آوردن يک حرف متحرک است. مانند اکتسب (به دست آورد) در آيهي شريفه: لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُم
و مجاز هستيم که همزه را در رسم الخط نياورديم.
همزه قطع:
آن چيزي است که در نوشتن ثابت ميماند و محذوف نميگردد.
سوال ديگري که پيش ميآيد که عرب که اين همه به وزن اهميّت ميدهد و سعي در حفظ آن را دارد چرا کلماتي مثل مختار که 6 وجد از آنها برداشت ميشود را مستثني ننموده است؟ مثلاً براي اسم قاعل ؟؟؟ (به کسر عين الفعل) و اسم مفعول ؟؟؟ (به فتح عين الفعل) قرار نداده است؟ و همهي 6 وجه به يک شکل اند.
در جواب ميگوييم که اگر انواع اين کلمه از لحاظ معنايي در جمله تشخيص داده نميشد و مخاطب مفهوم مورد نظر متکلم را از حالات مختار در جمله متوجه نميشد حتماً عرب براي آن هم استثناء قائل ميشد و براي اسم فاعل ؟؟؟ و اسم مفعول مختير قرار ميداد به خلاف ارجع و ارجع که بحثش گذشت و بحث اجراي قاعده و عدم اجراي قاعده در ادغام و تخفيف و … از اين قرارند.
وزن در تفسير
اکنون که تفسير و فقه در دورهي ما هست آنها را از لحاظ وزن بررسي ميکنيم (که إن شاء الله برخي از موارد اشاره شود) اگر کلمهاي به صورت يوعد آمد تشخيص آن که ثلاثي مجرد است يا ثلاثي مزيد، بر عهدهي قاعدهاي به نام وزن است. اگر يفعلي وعد يوعد (يعد) برد ثلاثي مجرد، در غير اين صورت ثلاثي مزيد است.
اکنون به نکات تفسيري در موارد پايين (براي ؟؟، سمع) توجه مينماييم: اگر ؟؟؟ باشد به معناي با دقت گوش دادن است يعني شنيدنياي که همراه با دقت است.
اگر سمع را ثلاثي مجرد در نظر بگيريم به معناي گوش داد است سمع= گوش داد که بر وزن فعل يفعل است. اما اگر ثلاثي مزيد باب افتعال در نظر بگيريم، فعل اول ماضي آن به معناي با دقت گوش داد، ميباشد. يعني گوش دادنياي که همراه با دقت باشد. اين در مواردي بکار ميرود که امر و مطلب مهمي است و براي شنونده مهم ميباشد. ولي در ثلاثي مجرد ممکن است وقتي همراه آن نباشد و دلالت بر شنيدن با دقت نميکند.
که إن شاء الله در آيات زير بيشتر توضيح خواهيم داد:
سمعنا و ؟؟؟: که يهوديان با طعنه به اسلام گفتند: سمعنا و ؟؟
اينها به اين خاطر گفتند سمعنا که وقتي در مورد شنيدن سخن پيامبر نشان ندادند و فقط شنونده بدون دقت بودند و اين نشان از بي اهميّت بودن آن مطلب براي آنها بوده است و يا اين که ميخواستند مطلب مورد مخاطبشان را بي اهميّت نشان دهند.
در آيه شريفهي زير خداوند جل و جلاله ميفرمايد:
استمع يوم ينادي المناد من مکان قريب.
در روزي که منادا از مکان نزديک (جايي نزديک) ندا در دهد به گوش باش
اين نشان از آن دارد که خداوند مطلب مهمي را که منادا از مکان نزديک به پيامبر اکرم (ص) ندا ميدهد را متذکر ميشود.
مي بينيم که تاکيد در استمع (ثلاثي مزيد) بيشتر از سمع (ثلاثي مجرد) است و حتماً مطلبي اين چنيني مهم است که خداوند متعال ميفرمايد: به گوش باش
پس بايد مطلب مهم را با دقت گوش داد و اين نکتهاي است که ميتوان از آيهي اشاره شده از آن استنباط کرد. وگرنه اگر مطلبي مهم نبود و يا هر مطلب ديگري مهم نباشد همراه آن نباشد معنا نميدهد.
مطالب مذکور فقط بخش کوچکي از ظرايف وزن در ادبيات را اشاره نمود و گرنه تمامي موارد و ظرايف بکار رفته در ادبيات وزن را نميتوان در دو يا سه صفحه خلاصه نمود بلکه با وقت گذاري و دقت بيشتر بايد تک تک آن موارد را بررسي کرد و مورد مطالعه قرار داد.
فقه
إن شاءالله به جايگاه وزن در فقه و احکام شرعي ميپردازيم که مثلاً اگر وزن کلمهاي تغيير يابد حکم فقهي هم عوض ميشود.
ما در گفتگوهاي خودمان وقتي ميگوييم ضرب (بر وزن فعل) شنونده منتظر فاعل آن يعني کسي که عمل زدن را انجام داده است و نيز مفعول آن يعني کسي يا چيزي که مورد ضربت و زدن واقع شده است ميماند و منظم است و ميخواهد بداند که مثلاً چه کسي زد و چه کسي را زد؟
اما وقتي ميگوييم ضرب (بر وزن فعل) در اين جا ديگر شنونده منتظم فاعل آن يعني کسي که عمل زدن را بر روي چيزي يا کسي ديگر انجام داده است نميماند بلکه فقط منتظر اينست که بداند کسي که عمل زدن بر روي آن شخص انجام شده است کيست و آن نائب فاعل نام دارد.
اکنون به مواردي از موارد فقهي اشاره ميکنيم
مثلاً کلمه يطهرن در آيه شريفه
و لا ؟؟؟؟ يطهرن
اگر ثلاثي مجرد يا ثلاثي مزيد در نظر بگيريم هر کدام داراي حکم فقهي خاصي است. اگر ثلاثي مجرد در نظر بگيريم ميشود به معناي: و نزديک نشويد تا زمان ؟؟؟ دم و اگر ثلاثي مزيد در نظر بگيريم به معناي اينست: نزديک نشويد تا زمان ؟؟؟
تأثير وزن در حديث و تاريخ
به علت اين که تا چندي با آن سر و کار نداريم از بيان و توضيح موارد آن معذوريم.
خلاصه
حال که تمامي اين موارد بيان گشت نظر صرف الحديث را راجع به اهداف ساخت کلمات بيان مينماييم:
1- حاجة به معناي فقر و نياز به ساختن ؟؟ (کلمه اي) براي تعبير آنچه در ضمير است يعني فعل را براي بيان و تعبير ضمير مثلاً ميرود، زد و … بکار ميبرند. مانند مباحث ماضي، مضارع و امر و … پس همانا خطيب و متکلم يا کاتب نياز دارد به بيان آن چه در ضمير است به فعل ماضي، مضارع و …
2- گسترش و توسع در کلمات عرب و شامل ميشود مباحث مقصور و صاحب ؟؟؟ مانند مضارع و …
3- گاهي اوقات هم علت اجراي قاعده ثقيل بودن آن است. و شامل ميشود مباحث تخفيف، اعلال و … را.
اللهم عجل لوليک الفرج
والسلام.
منابع:
1- قرآن شريف (کريم)
2- صرف ساده/ ناشر: موسسه انتشارات دار العلم/ نوبت چاپ 68 در سال 1387/ سيد محمد رضا طباطبايي
3- علوم العربيه/ سيد هاشم حسين هراني/ ناشر: نشر اخلاق/ چاپ 1384.
4- سر الاوزان/ سيد حسن عاملي/ به صورت جزوه مي باشد.
5- صرف الحديث في بيان القرآن و الحديث/ احمد امين شيرازي/ ناشر مرکز نشر مکتب الاعلام الاسلامي تاريخ نشر جمادي الاولي 1410 هـ.ق
6- جامع نوين
- صرف ساده، ص144.
- قاعده ي دوم مکان واوي:اگر مثال واوي بر وزن يفعل بود به يعل تبديل ميشود.
- طبق قاعده ي سوم باب افتعال که هر گاه فاء الفعل حرف علة باشد تاء تبديل ميشود سپس در تاء باب ادغام ميشود که در اصل اوتزن بوده تبديل به اتتزن اتزن ميشود.
* صرف ساده، ص 92.
** علوم العربيه، ص 34.
- موزون= اسم مفعول و به معناي وزن شده است مثل ضرب.
- ميزان= اسم آلت بر وزن مفعال ميباشد مثل فعل.
- سوره ي مبارکه حجر/19.
- وزن شده.
- انعام/152.
- حروف ب، ث، ج،ح، خ، د، ذ، ر، ز، ش، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق، ک، هيچگاه ؟؟؟
- صرف ساده، ص92.
- علوم العربيه.
- صرف ساده، ص 96.
- سوره مبارکه حج/ آيه 1.
- سوره مبارکه / آيه
-سوره مبارکه /آيه
- سوره مبارکه حج/آيه 22.
- سوره مبارکه توحيد/ آيه1.
- سوره مبارکه فلق/ آيه 1.
- سوره مبارکه رعد/ آيه 17.
- علوم العربيه، ص 38.
- منظور کلماتي است که در آن باب قرار دارند.
- علوم العربيه، ص39.
* پوست کند
** دانست آن را.
- علوم العربيه، ص41.
- علوم العربيه، ص 41.
- علوم العربيه، ص 42.
- علوم العربيه، ص43.
- مانند ستاخ (بسيار پوست کننده) که از سخ گرفته ميشود.
- صرف الحديث، ص23.
- ؟؟؟
- صرف الحديث، ص36.
- نيکو شد.
- قبيح شد.
- ؟؟
- ؟؟؟؟
- سر الاوزان، ص23.
- علوم العربيه، ص64 و ص65.
- سبز شد.
- سبز کرد.
- چقدر گرامي است از صيغ تعجب است.
- بخشنده تر.
- ؟؟
- صرف الحديث، ص 147.
- بازگشت.
- صرف الحديث في بيان القرآن و الحديث، ص147.
- سوره مبارکه بقره/ 286.
- موارد همزه ي قطع: 1) همزه ي فاء الفعل کلمه است و فاء الفعل قرار گيرد قمر/250 متکلم وحده از فعل مضارع مانند ؟؟ در بقره/258 3) افعل (؟؟) در صفت مشبهه مانند ابيض در س بقره/187 4) افعل تفعيل (همزه اش) مانند اعلي 5) وزن افعال جمعي مانند اعمال 6) افعل جمعي مانند انفس 7) افعلة جمعي مانند ائمة 8) باب افعال مانند احسان 9) اوزان ما افعل و افعل به تعجب مانند ما ؟؟؟ و مانند اسمع به 10) همزه ي استفهام مانند ؟؟؟ روم/9 11) همزه ي نداء بنابر قول فراء 12) همزه اي که داخل بر اسم شود مانند همزه ي در استبرق (صرف الحديث في بيان القرآن و الحديث، ص151 و 150).
- يعني ؟؟؟دقت در شنيدن نمي کند.
- سوره مبارکه /آيه
- سوره مبارکه / آيه1.
- سوره مبارکه / آيه
- صرف الحديث، ص20 و 21.
|