
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
آنچه از حمد است از آن خدا است و سلام و درود ذات مقدسش بر پیامبر خوبی ها "محمد مصطفی" و فرزندان معصومش خاصه بر ذخیره الهی و موعود مستضعفین مهدی موعود (عج) .
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم "لقد انزلنا قرآنا عربیا لعلکم تعقلون"(یوسف/2) همچنین امام جعفر صادق(ع) فرمود:تعلموا العربیه لعلکم تعقلون.(خصال صدوق به نقل تفسیر صافی )
کلام در اهمیت فراگیری علوم عرب و ادبی فراوان است و یکی از مشکلات در طی تحصیل علوم حوزوی به طور کلی و فراگیری ادبیات به طور خاص وجود دارد عدم درک صحیح از کلیات علوم اسلامی اهمیت آن وجایگاهشان است که در گذشته هرچند به طور ناقص ولی تحت عنوان "رئوس ثمانیه"مطرح میشد ولی امروز به جای تقویت و تنقیح کمرنگ شده است.
در ادبیات مباحثی همچون:نقش ادبیات در مبادی سائرعلومواصول نحو مثل:مکاتب نحوی و نحوه استدلال نحوی،بزرگان ادبیات و...شایسته است در اختیار طلاب قرار بگیرد ولی کار شایسته ای در سطح وسیع صورت نگرفته.
آنچه در این وجیزه مورد بحث است از جمله مباحثی است که چه در ادبیات وچه در علوم دیگر همچون اصول فقه ،فلسفه،...مورد بحث بوده است.
"معنای حرفی وحروف"علی رغم نقش اساسی خود که در عمق تفکر بشری داشته است ولی به طور مدون کمتر به آن پرداخته شده ،هرچندعلمای اصول فقه از دیگر حکما ادبا وعرفا مدون تر دقیق تر به طور مستقل به آن پرداخته اند و صفحاتی از کتاب خود را به آن پرداخته اند.
ادبا شروع کننده این بحثها بوده اند ولی به آن به طور مفصل نپرداخته اند هر چند لب مطلب در آن نامه امیر سخن(علیه السلام)در آن نامه به ابوالاسود دولی فرمودند:"الکلام کله ثلاثه:اسم و فعل و حرف الاسم النبا عن المسمی و الفعل ما انبا عن حرکه المسمی والحرف ما اوجد معنی فی غیره."(مجموعه آثار شهیدمطهری ج 1/293 و البحث النحوی عند الاوصولیین به نقل از انباه الرواه ج1/4وفصول المختاره من العیون والمحاسن ج1 /55) اما نکته ای که قابل ذکر است این است که در کتب ادبی(به جز عده معدودی)به آن به طور روشن نپرداخته است.
اینجانب هرچند در صدد بیان همه جانبه معنای حرفی نیستم وانگهی در حوصله این مقاله نیست،لکن میخواهیم گزارشی هر چند اجمالی ولی تقریبا جامع از نظرات و تاریخچه این بحث ارائه کنیم و نتیجه ای خلاصه از این بحث ارائه کنیم.
در منابع این مقاله علاوه بر منابع دست اول مثل:العین،الکتاب،معانی حرفیه خلیل بن احمد و زجاجی و...از کتب متاخر هم استفاده شده.
در پایان پیشاپیش از قصور بیان وبنان خویش عذرخواهی می کنم وتوفیق همگان را از خدای متعال خواستارم.
حامد رضا افشاری /زمستان 90
چکیده
.معنای حرفی بیش از آنکه نزد ادبا مطرح باشد نزد فلاسفه و اصولیین مطرح بوده.
.در مکاتب علمی جهانی علوم اسلامی از همه کاملتر به این بحث پرداخته اند.
.فهم معنای حرفی واسمی سهم مهمی در پیشرفت علوم بشری داشته.
.طبق تتبع لغوی معنای حرفی معنایی فی غیره دارد.
.با جمع اقوال و جمع بندی میتوان دریافت در حروف جهت استعمالی آن مورد نظر بوده نه وضع آن.
فهرست
.مقدمه
.فصل اول:تاریخچه بحث:
الف-سیر بحث در کلام ادباء
ب-سیر بحث در کلام اصولی ها
.فصل دوم:وضع و اقسام آن
.فصل سوم:وجود رابطی و رابط
.فصل چهارم:مقدمات ادبی اصولی فلسفی ادباء
.تتمه:اهمیت بحث در علوم مختلف
.فصل پنجم:معنای حرفی نزد اصولیین و فلاسفه
.نتیجه گیری
.منابع
نتیجه:
در این که حروف در موارد استعمالات استقلالی از خود ندارند شکی نیست اما بحث در این است که هنگام این که شخصی می خواهد استعمال کند مشخص میشود یک انتظار معنوی خاص از کلام وکلمه دارد آنچه به نظر می آید این است که بعد از استعمالات یک کلمه معنایی اسمی از آن برداشت می شود و آن معنای اسمی در استعمالات مختلف تبدیل به معنای حرفی می شود.اما به نظر بحث وضع و موضوع له وجدا سازی آن آنچنان توجیه خوبی برای حروف نیست و حروف وضع پذیر نیستند و بیشتر معنای استعمالی آن مورد نظر است.
در مرحله بعد یک معنای کلی اسمی برای ما تداعی میشود که در استعمالات دیگر به کار می آیدولی وضعی شکل نمیگیرد.
هرچند بحث از معنای حرفی در وسع این مقاله به طور مکفی نبود ولی سعی شد برخی از مباحث مطرح شده در آن مورد نظر باشد.
در ضمن اذعان به گستردگی بحث و احتیاج به تحقیقی بس جامع تر امید است تا حدودی ضمن طرح بحث زوایای مسئله تاحدودی روشن شود.
والسلام
فصل 1
«تاریخچهای مختصر از معنای حرفی:
همان طور که شهید مطهری هم میگوید معنای حرفی در مکاتب فکری و فلسفی چه رسد به مکاتب ادبی دیگر این گونه که در ادبیات و اصول و فلسفهااسلامی پرداخته شده نیز پرداختهاند ولی در تاریخ علوم اسلامی شاید برای اولین بار) این بحث به این گستردگی بیان شده توضیح داده شده و گسترش یافت است همان طور که در مقدمه هم گذشت (صفحه 3 ) امیرالمومنین(ع) به این مطلب تصریح فرمود و بعد این معنا در بحثهای ادبی پیشرفت و در مباحث اصولی هم بیان شد تا به امروز که مطالبی شاید در چند صد صفحه میتوان در توضیح این معنا جمعآوری کرد. مادر دو بخش کلی ادبا و فلاسفه و اصولیها به سیر اجمالی این معنا اشاره میکنیم
الف ـ سیر معنای حرفی در کلام ادباء:
بعد از بیان کلام امیر سخن(ع) که فوق ادبا و در افق برتر از بشر عادی است که فرمودند الحرف ما اوجد معنی فی غیره و یا الحرف ما انبا من معنی لیس باسم و لا فعل. سلسله نحویها که از ابولاسود و شاگردانش شروع میشود تا میرسد به خلیل بن احمد فراهیدنی این دانشمند بزرگ شیعی که کلماتی را در معنای حرف دارد که در پیش میآید و هم چنین اشاراتی از امام النحویین سیبویه (از طبقه 6نحوی ها) تا برسد به مبرد(طبقه 8 نحویها) داریم و بعد از آن نحویها و ادباء که میآید در مورد این معنا توضیح داده اند که البته هیچ یک مگر آنانکه باتدقیقات خوبی عمل کردهاند مثل مرحوم رضی الدین استر آبادی) آنگونه که شایسته مطلب بود توضیحات لازم ندادند برای دیدن نظر علما ادب با کمک کتاب البحث النحوی عند الاصولیین و مراجعات شخصی میتوان به نظرات زمحشری در مفصل و ابن بعیش در شرح آن و ابن مالک در شرح تسهیل و الفیه و شرح کافیه شافیه، مرحوم رضی در شرح بر کافیه این جاحب، جامی در شرح کافید(ج1ص31) سیوطی در همع الهوامع و الاشباه النظائر مراجعه کرد و هر کتاب نحوی دیگر تا زمان معاصر به این موضوع پرداختهاند.
ب ـ بحثهای اصولی فلسفی در معنای حرفی
به طور اساسی بحث الفاظ در تاریخ علم اصول به صورت نوشته جات مدون به زمان خود ائمه اطهار(علیهم السلام) بر میگردد که کتابهای مخصوصا کتابی ازشاگردان امام صادق در مباحث الفاظ دردست هست اما همان طور که بحث اصول از زمان ائمه تا غیبت کبری و از شیخ مفید(ره) (النکت فی مقدمات الاصول) و سید مرتضی(ره) و شیخ طوسی (ره) تا پسر شهید ثانی(ره) در معالم الدین سیر تطوری خود را داشته است در دو قرن اخیر به اوج خود رسده است بالاخص از زمان آخوند خراسانی(در کفایه الاصول) که مبحثی به طور مستقل در معنای می فی دارد که از 6 نظری که در بحثهای بعدی میآید یکی از نظرها برای اوست و همچنین از هم عصران او مثل میرزای نائینی(ره) در فوائد الاصول و شاگردان آخوند مثل مرحوم علامه شیخ محمد حسین غروی اصفهانی(ره) در نهایه الدرایه فی شرح الکفایه تا برسد به امام خمینی(ره) و شهید صدر(ره) بحثهای مفصلی در معنای حرفی کردهاند که معمولا در ابتدای کتب اصولی به عنوان معنی حرفی و در بحث وضع و اقسام آن بیان شده است ولی همان طور که شهید مطهری میگوید فلاسفه به طور مستقل به این بحث نپرداختهاند ولی به طور پراکنده در معنای وجود رابطی و رابط، وجود لنفسه و فی نفسه و فی غیره به بحث در این مورد پرداختهاند و از فلاسفه متأخر یکی از کسانی که به طور مبسوط در معنای حرفی بابی باز کرده مرحوم شهید مطهری در شرح مبسوط منظومه است و البته بعد از ایشان هم در کتب مختلفه این موضوع مورد بررسی قرار گرفته و برخی هم تفصیلات بحث را به بحثهای اصولی واگذار کردهاند.
برای فهم مسائل آینده در مورد معنای حرفی توضیح چند مسئله قبل از آن مهم به نظر میآید که توضیحی در ابتداء به طور مقدماتی از معنای وضع و اقسام آن میدهیم و سپس توضیح وجود رابط و رابطی میآید.
فصل2:
الف ـ وضع و اقسام وضع:
یکی از بحثهایی که در اکثر کتابهای اصولی دربحث الفاظ مورد توجه ویژه قرار گرفته بحث وضع,حقیقت آن واضع آن و اقسام آن است که همه این بحثها در نظر ما نیست فقط به نحو اجمال میگوئیم که حقیقت وضع همان جعل و قرارگرفتن یک لفظ برای یک معنا است و واضع در بسیاری از موارد عرف و گاهی این وضع به صورت دفعی(تعیینی) و گاهی بر اثر فراوانی استعمالات(تعینی)است تفصیل این مباحث را در کتب اصولی پیگری کنید.
اما آنچه که در بحث معنای حرفی مورد نظر است این است که برای وضع یک معنا برای یک لفظ میتوان اینگونه تحلیل کرد که ابتدا ما یک معنا را در نظر میگیریم و سپس لفظی را میآوریم و آنها را برای یکدیگر جعل و اعتبار میکنیم در نظر مشهور و اصولیها اینگونه درنظر گرفته شده که سپس این معنا میتواند عام یا کلی باشد و یا جزئی و خاص و هنگامی که این معناها را در نظر میگیریم یا جزئی اضافی و فرد آن را در نظر میگیریم در حالی که معنا عام باشد و یا خود معنای عام را:
و هنگامی که معنا,خاص یا جزئی باشد یا خود این معنای جزی را در نظر میگیریم با کلی اضافی یا کلی بالاتر آنرا.
حاصل مطلب قبل این است
وضع معنا اولی: عام یا کلی : 1ـ موضوع له عام 2ـ خاص
وضع جزئی و خاص: 1ـموضوع له عام 2ـ خاص
در این که موارد 1 و 4 مورد خاص دارد اختلافی نیست ولی در این که 2 و 3 هم امکان دارد اختلاف است توضیح این که یک معنای عام مثل شیر(کلی) برای آن یک لفظ عام مثل اسد قرار میدهیم مورد 1 و یا این که شخصی برای فرزند خود یک اسم مثلا زید یا علی یا محمد میگذارد(4)
در مورد 2 نیز مشهور از اصولیها البته نه همه این گونه مثال زدهاند که معانی حروف هم این گونه است یعنی شاید این گونه بتوان توجیه کرد که برای حروف یک معنای کلی مثل ابتدائیت برای "من" مقصود است و بعد از آن یک موضوع له نداریم بلکه شخص متکلم برای معانی حروف در هر استعمال یک موضوع له دارد و یکی از افرادش مقصود میشود چرا که حروف معنائی غیر مستقل دارند و مستقل از جملات ندارند اما در همین جا هم سخن فراوان است من جمله این که وقتی موضوع له شما خاص است در حقیقت معنای لفظ شما هم خاص است و نمیتوان عام باشد و خود قائلین هم قبول دارند که معنا خاص است و قبل وضع معنای عامی بوده است و نکته دیگر این که وضع موضوع له، وضع(به معنای مصدری) مثل خیلی از معانی دیگر مثل ضرب مضروب ضرب(مصدری و اسم مصدری) با وجود، موجود، ایجاد یک حقیقت دارند و دیگر معانی انتزاعی است و احکام آنها در یکدیگر جریان دارد و به علت سنگینی مطالب و تصور قلم و ذهن میگذاریم و میگذریم.
در معنای 3 هم مشهور این است که محال است اما حقیقت این است که شما که قائل به امکان مورد 2 هستید و در توجیه آن لحاظ را در نظر میگیرد در مورد 3 هم لحاظ را لحاظ عام میگویم ولی قبل از وضع یک معنای خاص بوده است و استحاله آن مرتفع میشود.
فصل 3:
بـ وجود رابطه و رابطی
ان الوجود رابطه و رابطی/ثمت نفسی فهاک و اضبط
لانه فی نفسه اولا و ما/ فی نفسه اما لنفسه سما
او غیره و الحق نحو الیه/فی نفسه لنفسه بنفسه
ابیات فوق را حاجی سبزورای (رحمهالله علیه) سرودهاند مرحوم شهید مطهری(ره) در جلد 10 از مجموعه آثار شرح مبسوط منظومه ص62 میگوید وجود در یک تقسیم به شکل نمودار زیر در میآید
وجود: فی نفسه : 1ـ لنفسه:1.بنفسه2.بغیره
لافی نفسه (فی غیره)
توضیح این نمودار:
1ـ وجود فی نفسه= آنچ مستقلا قابل تصور است مثل: زید، سفیدی
2ـ وجود فی غیره= مستقلا قابل تصور نیست= معنای حرفی را هم از این نسخ دانستهاند(وجود رابط)
3ـ وجود لغیره= وجود فی نفسه ای که محل و موضوع میخواهد: مثل اعراض.(وجود رابطی)
4ـ وجود لنفسه= وجود فی نفسه ای که محل یا موضوع نمیخواهد مثل جواهر
5ـ وجود بنفسه= وجود نفسهایکه قائم بالذات است : و منحصر در ذات مقدس الهی است.
6ـ وجود بغیره= وجود نفسه ای که قائم به غیر است مثل جواهر
این شبیه به نظر مشهور در بین حکما است و معانی حرفی مم در موارد فی غیره است ناگفته نماند ملاصدرا و پیروانش وجود را یا مستقل میدانسته یا ربطی که تنها ربط اند هیچ ندارند و موجود مستقل تنها واجب الوجود است و بس و گفتنی است تفاوت رابط و رابطی بعد از میرداماد و ملاصدرا درست شده است
البته نکتهای که در این میان به نظر میرسد این است که معنای حرفی هرچه باشد این که در عالم الفاظ هم در حروف این معنا رعایت شود متفاوت است و اساساً عالم فلسفه عالم حقائق است و واقعیات و عالم الفاظ و ادبیات عالم اعتبارات است.و اعتباریات اما وقتی در تتبعات عرفی عربی نگاه میکنیم میبینم که این معنای حرفی مورد توجه ویژه بوده است چه در جملهها چه در وضع کلماتی برای اینها چه در حروف مبانی که توضیح در فصل آینده میآید.
نظرات ادبی ـ اصولی (فلسفی) در باب معنای حروف: در 2 فصل : 1ـ ادبا 2ـ
اصولیها
فصل 4:
معنای حرفی در کلام ادباء
همانطور که بیان شد (فصل1 صفحه) اشاره به معنای غیر مستقل از ابتدا در کلام ادبا بوده و به احتمال قریب به یقین این معنی را فلاسفه و اصولین از ادباء و با واسطه از کشاف فضائل و م مولا امیرالمومنین امام علی(ع) گرفتهاند ولی از باب نمونه طبق ترتیب ادباء در فصل 1 کلام آنها را میآوریم و خواهیم دید که نظرات آنان ازنظر وقت و روشنائی در یک سطح نیست قابل ذکر است شاید بتوان کام ادبا را در 2 قسم کلی در نظر گرفت:
1ـ حروف معنای فی غیره دارند= 1. تحلیل مشهور 2. تحلیل مرحوم رضی(ره)
2ـ حروف معنای فی نفسه دارند
نظر اول:
در سیر تاریخی هر چه به جلو میائیم کلمات مختلفی از ادبا میبینیم:
صرف نظراز مجادلات درباره ی خلیل بن احمد و کتابش العین در این کتاب ج 1 صفحه 213 مییابیم که ج رف:الحرف من حروف الهجا، کل کلمه نیست اداة عاریه فی الکلام لتفرقه المعانی تسمی و ان کان بناءها بحرفین او اکثر مثل حتی و بل و لعل... و حدود 6 معنای دیگری برای حرف ذکر میکند که این معنای عاریهای و غیر مستقل از کلامش میفهمیم. درکلام سیبویه(الکتاب) در ابتدای کتاب(ج1 ص9) تنها میگوید 1ـ الحرف کلمه لیس باسم لافعل مثل ثم سوف موادقسم، لام اضافه و.... و اسم را هم مثال میزند به: رجل، فرس، حائط و فعل را هم به نقلی که مولف : المبحث النحوی ص201... از سیبویه میآورد در باب جر(ج1ص209) بوی این را میدهد که معنای ربطی را در حرف لحاظ کرد چرا که میگوید با حروف معنا را به اسم میکشانیم.
بعد از آن به سراغ محمد مبرد نحوی مشهور در المغتضب1 میرویم که کلام او در اوج بی وضوحی است که میگوید «الحروف جاء لمعنی» که نمیگوید این معنی چگونه است؟ مستقل است یا غیر مستقل؟ شاید معنی دارای تنوین است برای تخفیف. زجاجی در الایضاح میگوید: من برای تبعیض در غیر خودش میآید... همین طور بقیه حروف سیرافی هم در (هاستیه ایضاح ص 54 از شرح الکتاب ج1ص7) مقصود سبویه را شبیه آنچه گفتم معنا میکند.
ادباء قرون بعد هم مثل ابن مالک در شرح تسهیل میگوید: الحرف کلمه لاتقبل اسناداً وضعیا بنفسها و لا بنظیر. که توضیح آن همین میشود که معنای مستقلی ندارد که مسند (محمول) یا مسندالیه (موضوع) واقع شود.
سکاکی در مفتاح العلوم میآورد که معنای حرفی معنای مثلاً ابتدائیست نیست چرا که این معنا اسمی است و حرفی نیست جامی در شرح کافیه میاید (الحرف) مالایدل علی معنی فی نفسها مثل من و الی فانهما یتحاجان فی الدلاله علی مغیهما الی کلمه اخری. مرحوم رضی هم میگوید. کلمه داله علی معنی لا فی نفسها البته تحلیل مرحوم رضی(ره) و برخی هم در کتبشان چیز خاصی در مورد معنای حرفی یا یافت نشد.
نکتهای مهم: معانی ذکر شده برای حروف مبانی که کلمه را هم تشکیل میدهند، متصور است حروفی معانی هم که در عدد 73 و برخی تا بیش از 130 حرف شمردهاند هم می آید.
نظریه (2):
«الحرف یدل علی معنی فی نفسه»
در الاشباه آمده قال ابن هشام:
الف: نظر مشهور حرف معنی فی غیره است.
ب: ابن نحاس(م698) حرف معنی فی نفسه دارد (ابوحیان هم همین نظر دارد)
به نظر مصطفی جمالالدین شبهه ابن نحاس ازابوعلی فارسی گرفته شده است. در این صورت اسم حدث هم حرف است و خود ابن نحاس طبق آن چه که از سیوطی آمده است میگوید فرقی بین اسم و فعل با حرف در معنای مستقل نیست بلکه در این است که این دو گروه 2 نحوه استعمال دارند، یکی هنگام ترکیب، یکی در حال افراد و حروف هنگام افراد و ترکیب یک معنای مستقل است ولی هنگام ترکیب به طور موکد این معنا را میرساند.
تتمه: اهمیت بحث در نزد اقشار علمی مختلف.
بیان نکتهای هم خالی از لطف نیست و ان اینکه اهمیت بحث معانی حروف در پیش علوم مختلف متفاوت است مثلاً در علوم ادبی در نزدیک لغوی اهمیت بحث بیشتر از یک نحوی و صرفی است چرا که یک نحوی بیشتر در مورد عمل و معمولات صحبت میکند (البته طبق نحو رایج در کتب نحوی) هم چنین در مباحث بلاغی کاربرد مختلفی راجع به معانی ثانوی دارد و یک اصولی چون معانی ثانوی دارد و یک اصولی چون با معنا سرو کار دارد وسیله معنای حرفی فهم بهتری از مباحث و استعمالات مییابد و حتی ثمرههایی در عمل هم میتواند داشته باشد که ذکر امثله آن نه بطور کاربردی در صلاحیت بنده و نه گنجایش این مقاله نیست.
هم چنین معنای حرفی ثمرات فراوانی در فلسفه و حتی عرفان دارد مثلاً در فلسفه تحلیلهای مختلقی از بحث معقولات ثانیه شده است که بحث معانی حرفی و فهم معنای اسمی از آن میتواند به درک صحیح از معقولات ثانیه کمک فراوانی کند.2
توضیحات بیشتر خود رسالهای جداگانه میطلبند
فصل 5: معنای حرفی در مورد اصولی ها فلاسفه
توضیحی اجمالی در مورد رأی برخی اصولیین و فلاسفه در معنای حرفی در فصلهای قبلی ص8و12 آمد. اما در این جا به سرفصلی از نظرهای اصولیها در باب معنای حرفی رجوع میکنیم و در آخر توضیحات نتیجهگیری خود را برای شما خواننده عزیز بیان میداریم.
در کتاب تسدید الاصول (ص26 به بعد) وسائر کتب اصولی در مجموع 6 قول برای معنای حرفی شمردهاند که تا حد مقدور به بیان آنها میپردازیم.
1- حروف معنا ندارند بلکه علامتاند برای دلالتی التزامی از معنای همراه خود مثل علامت رفع بر فاعلیت ظاهراً این قول قول صاحب المحجه شیخ هادی طهرانی و نقد آن هم واضح است که بلا خص حروف معانی معنائی را مطابقه میرساند انچان که اگر نباشند نمیرسد.
2- ظاهر قول آخوند خراسانی در کفایه (ص 25) که میگوید حرف و اسم یکی است و هم چنین در تقسیم کلمات آخوند قائل است که 2 قسم کلمه بیش نداریم: اسم" حرف" که فعل را هم از اسم (مصدر) حرف (هیئات) متشکل میداند که تقسیم کلمه دقیق است ولی اگر نظر اخوند در باب معنی حرف این باشد واضح است که این هیچ گاه نمیتواند به معنای ابتداء در جمله بکاربرده شود و به لحاظ معنوی و نه استعمالی غلط است.
در اقوال بعدی که در قول بعد برای با اهمیتتر است میگویند که معنای حرف با اسم تفاوت ماهوی دارد اما در توضیح آن مخلتفاند. گفتنی است که حرف محقق رضی هم شبیه حرف همین اصولیها است که معنای حروف احتملا چیز جز از الفاظ مجاور حروف نیست و اگر لفظ حرف جدا باشد از کلام اصلاً معنائی نمیرساند.
اهم اقوال اصولی:
1)این قول قول امام خمینی(ره) و محقق اصفهانی است که میگوید حروف معانی رابطی را میرساند چه به طور وجودی یعنی در وجود در طرفین نسبت واقع شده و چه بطور حکائی از نسبتهای خارجی حکایت میکند البته ابن به نحو موجبه کلیه نیست یعنی برخی حروف مثل قسم و ... به طور حکائی خارج از خودشان نیستند و انشائیاند.
2) قول میرزای نائینی است که شبیه قول قبلی است و تنها فرق آن این است که تمام حروف حقیقت ایجادی دارند و اگر مطابق با آن بودند صادقیت را میرسانند والا کاذبند. که این نظر طبق تتبعات لغوی کامل نیست و ظاهراً دلیلی هم ندارد.
و اقوالی دیگر از محقق عراقی ایت الله خوئی شهید صدر هست که به دلیل کمبود مجال وا مینهیم و به نتیجه گیری اجمالی میپردازیم
منابع:
.قرآن کریم
.تفسیر صافی .ملا محسن فیض کاشانی
.تهذیب الاصول للامام خمینی(ره) بتقریر الشیخ سبحانی
.نهایه الدرایه الشیخ محمد حسین غروی اصفهانی
.اصول فقه الشیخ مظفر
.تسدید الاصول مومن قمی
.فوائد الاصول نائینی
.النکت فی مقدمات الاصول
.البحث النحوی عند الاصولیین
.شرح مبسوط منظومه شهید مطهری
.علم حضوری محمد فنایی اشکوری
.شرح کافیه رضی الدین استرابادی
.شرح جامی عبدالرحمن جامی
.شرح التسهیل ابن مالک
.الکتاب سیبویه
.المقتضب محمد المبرد
.العین خلیل بن احمد فراهیدی
.جنی الدانی
.حروف المعانی زجاجی
.الایضاح زجاجی
.خصائص ابن جنی
.مفتاح العلوم سکاکی
.فی اصول النحو سعید افغانی
.بدایه النحو صفایی بوشهری
.اعیان الشیعه محسن امین
|